علي اكبر علي اكبر ، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 15 روز سن داره

می خوام از روزهای نبودن تا بودنت برات بنویسم

ز غوغای جهان فارغ....

اولین غذای کمکی

احساس می کنم که با شیرمامان سیر نمیشی.ولی خوب وزن گرفتی عروسکم.شب ها خیلی از خواب بیدار میشی و شیر میخوای.مامانی کمرش خیلی درد میکنه و نمیتونه همش بلند بشه و بخوابه...تصمیم گرفتم بهت فرنی بدم.البته با اجازه خانم مراقبت منم در حالیکه 5 ماهو 1 هفته سن داشتی به کلی ذوق اولین غذای کمکی شما یعنی فرنی رو درست کردم خلاصه زیاد دوست نداشتی حق داشتی چون اولین مزه بعد از شیرت رو امتحان می کردی اما مطمئنم کم کم علاقت بیشتر می شه. ..یه عالمه غذاهای خوب و مقوی برات در نظر دارم که منتظرم هرچه زودتر بزرگتر بشی و برات آماده کنم بدم بهت نوش جونت کنی. سه روزه دارم روزی 3 قاشق مرباخوریفرنی بهت میدم..میترسم بیشترش کنم دلت درد بگیره..همینقدر برای ش...
25 دی 1392

آغاز 5 ماهگيت مبارك قندعسلم

سلام عشق مامان..سلام ای مهربونم ....... قربون قدو بالات برم مامان جوني ......  ماشاله هزار ماشاله هر روز داری بزرگترو شیرین تر و جذاب تر و عاقل ترمیشی . ديگه راحت گردنتو نگه ميداري و خودت هر طرفو كه بخواي نگاه مي كني.دستاتو روي هم ميذاري و بهشون خيره ميشي.با دستات بازي ميكني و ميكني تو دهنت و آواز ميخوني.مثل اينكه ميخواي دندون در بياري چون خيلي دستاتو ميمكي و وقتي بابايي ميخواد دستاتو بخوره جيغ ميزني و نميذاري و فورا ميكني تو دهن خودت.لباستو ميگيري و ميكشي بالا .اينقدر شيطون شدي كه همش پتو رو با پاهات از روي خودت ميندازي اونطرف و من مدام بايد بيام پتورو بندازم روت.با لبهات بازي ميكني و صدا در مياري و مارو كلي ميخندوني.بابايي كه ب...
25 دی 1392

اولین شب یلدای تو

سلام پسرک مامان.مامانو ببخش که دیر به دیر خاطراتتو می نویسم.سرم شلوغه مامانی.امسال شب یلدا یه تفاوت مهمی با سالهای قبل داشت یه اتفاق خوب تو زندگی ما افتاده بود این اتفاق خوب تو بودی پسرم .اولین زمستون زندگیتو داری تجربه میکنی و با گرمای وجودت به زندگیمون نشاط بخشیدی  . یلدات مبارک شاهزاده ی من... ما این 1 دقیقه و 34 ثانیه شب یلدا را بین خونه مادربزرگها تقسیم کردیم.اول رفتیم بازارو برای شما لباس خریدیم.بعد رفتیم خونه مامان جون عصمتت و تا ساعت 9:30 اونجا بودیم.بعدم رفتیم خونه اون مامان جون  و همه اونجا بودن.خاله ها و دایجون..دایجون یه کیک هندوانه خریده بود.دوست داشتم ازت عکس می گرفتم ولی خواب بودی قندعسلم.. اون شب همه ا...
4 دی 1392
1